خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح

هیس! این یه رازه
راز زندگی
طبیعی است که وقتی کار ها آن طور که تو میخواهی انجام نشوند ناامید میشوی.و راحته که فکر کنی:"من که نمیتونم پس چرا تلاش کنم؟"
اما مهم نیس تو چقدر از اشتباه کردن می ترسی هرگز تسلیم نشو
چون اگر تلاش نکنی
و به دنبال چیزی که در زندگی میخواهی نروی اهداف به سوی تو نخواهند آمد "هیچ چیزی غیر ممکن نیست"
سلام بچه ها! من میخوام یکی از تجربه هامو در زمینه ی قانون جذب بهتون بگم..خییییلی جالبههههههههههههه لطفا برو ادامه ی مطلبببببببببببببببب دو تجربه ی واقعی!!!! اشتباه میکنی نخونی! نصف عمرت بر فناست! زوووووووووووووووود باش وگرنه از دست میدیاااااااااااااااا
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم . http://www.barimani89.blogfa.com/ وای خیلی خوشحالم نمیتونین حتی تصورشم بکنین یکی از بهترین و مهمترین ارزوهام که حداقل7|8ساله تو ذهنمه و از خدا میخواستم براورده شده برین ادامه تا بگم چیکار کردم که براورده شه منبع=خودم منبع=خودم یه داستان واقعی بدو بخون . کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم ، بر بلندای آن قرار داشت . یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد . بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود .
برچسبها: قانون جذب راز,
... ادامـ ه حرفـامـ ...
برچسبها: راز, secret, یه رازه, راه براورده شدن ارزوها,
... ادامـ ه حرفـامـ ...
هیس این یه رازه. بدو ادامه تا بگم بهت!
برچسبها: راز, هیس این یه رازه, درگوشی, راز موفقیت, انرژی,
... ادامـ ه حرفـامـ ...
برچسبها: زن, بافندگی, داستان واقعی, حضرت داوود, خدای ظالم, خدای عادل,
... ادامـ ه حرفـامـ ...
شوالیه ای خطاب به دوستش می گوید:
- بیا تا به سمت کوهی برویم که خداوند در آن زندگی می کند!می خواهم امتحان کنم که او چگونه فقط می تواند دستور داده و هیچ کاری برای سبک تر کردن بار وفشار مسوولیت ما انجام نمی دهد. . . .
دیگری می گوید:
- من هم برای اثبات ایمانم می آیم.
شب هنگام بود که به بلندی آن کوه رسیدند.صدایی در تاریکی شنیدند که می گفت:” بار اسبهایتان را از سنگهای روی زمین پر کنید.”
سوارکار اول می گوید:
-دیدی؟ بعد از این همه سوارکاری و کوهنوردی,او هنوز می خواهد تا بار ما را سنگینتر کند.من هرگز اطاعت نخواهم کرد. .
و سوارکار دوم همان کاری را کرد که به او دستور داده شده بود.
وقتی که از کوه پایین آمدند,سپیده دم شده بود و اولین اشعه های نورخورشید سنگهایی را که شوالیه دوم با خود به همراه آورده بود, روشن نمود.
آنها خالصترین الماسهای دنیا بودند . . .
تصمیمات و تقدیرات الهی اسرار آمیز هستند,اما همیشه به صلاح ما هستند .
برچسبها: داستان ایمان, داستان, ایمان, خدا, اعتماد, اعتماد به خدا,
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیاید . یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد .
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست . او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی . تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند . عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم .
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد . اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد .
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سال ها زندگی خروسی ، از دنیا رفت .
تو همانی که می اندیشی ، هر گاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروس های اطرافت فکر نکن .
برچسبها: قانون جذب, راز,
طراح : صـ♥ـدفــ |